جبرئیلم پر زد از بامم به بام دیگری
یار غارم رفته در بیت‌الحرام دیگری

بر سر گلدسته‌اش تورات می‌خوانند، آه
مسجدی دارم به نام خود، به کام دیگری

شعرهایم را به گوشت خوانده، خامت کرده است
دانه‌ای دارم که افشاندم به دام دیگری

دست‌هایت مرتع انگورهای نوبر است
چون حلال من نشد، باشد حرام دیگری

دوستان شمشیر را چندی‌ست از رو بسته‌اند
دشمنان اما نقاب از شرم بر رو بسته‌اند
خسته‌ام از ابن ملجم کو قطام دیگری؟

من هزار و چارصد سال است ضربت می‌خورم
هم‌چنان من در سجود نا تمام دیگری

وعده‌ی دیدار ما روز جزا، روی صراط
پس پرستاری کن از خود تا سلام دیگری


علیرضا بدیع