می‌خندی و لباس شب از شهر می‌دری
این گونه در نظام جهان دست می‌بری

دامن خلیج، چهره‌ی خزر، مو هزار چم
در یک نگاه پنجره‌ای رو به کشوری

خواهان "پهلوی" شده این شهر، بلکه تو
برداری از هراس "رضا شاه" روسری

باور نکردنی‌ست پس از قرن‌ها هنوز
چون دلبران دوره‌ی سعدی ستمگری

مویت سپاه موج و دلم قلعه‌ای شنی‌ست
جنگی نبوده است به این نابرابری

زیباترین لباس جهان است بر تنت
از تن اگر هر آن‌چه که داری، درآوری

"از هر چه بگذرم سخن دوست خوش‌ترست"
از دوست بگذرم که تو از دوست بهتری


عبدالمهدی نوری